دست نوشته های من

طراحی سایت و وبلاگ
آخرین مطالب
  • ۱
  • ۰

تنها ترین مرد


امشب خیلی دلتنگم خدا
خسته ام از این درد ، خسته ام از این حسرت

اوج تنهایی
  • kuroosh zand
  • ۱
  • ۰

بی احساس


اینقدر حرف جدایی زدیم که جدا شدیم
یه وقتایی میگی چرا این جوری شدی ؟ شدی از جنس سنگ ، بی روح بی قلب
دنیا دیگه رنگ ابی نداره ، شده خاکستری
کوه بودیمو خورد شدیم
پر شدیم از دوست داشتنای دو روزه ، دوست داشتنایی که پر غرورن
لبریز نمیشیم
یه عمر میخواهیم بریم ولی پای رفتن نیست
خو کردیم به این سرد بودن ، به این بی روح بودن

بسه دیگه

  • kuroosh zand
  • ۱
  • ۰

کودک

پیش خودش چی فکر میکنه ؟

دنیاش چقدر کوچیک ، خوش بحالش

چه میخنده


کودک

  • kuroosh zand
  • ۱
  • ۰

طرف چپ و راست دروغ میگه بعد توقع داره باورش کنی

بسه دیگه بابا چقدر دروغ میگی اخه تو

هر سری یه بهونه ، هر سری یه دلیل ، خودت خری یا دیگران خر فرض کردی

شیطونه میگه بزنه تو کل ایران ...


حرف نزن

  • kuroosh zand
  • ۱
  • ۰

حوصلم سر رفته

اخ اخ یکی دو روز بعد کسلم

نه حال کار دارم نه حال بیرون زدن

شدم عین این پیرمردا که میشین لب بالکن به خیابون زل میزنن

شاید به خاطر پاییز ، اخه خود پاییز دلگیر چه برسه به اینکه روزای آخرشم باشه

هوا یه فرمی شده این روزا

سکوت و چای داغ این روزا بد میطلبه

آدرم دلش میخواهد بره بشینه توی یه پارک ، کوچ پرنده ها رو نگاه کنه


نیمک خالی

  • kuroosh zand